سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن وسیاست

4ـ مادر موسى، محل وحى الهى
تصور عموم و اندیشه ظاهر بر آن است که محل وحى همیشه پیامبران بوده و وحى هم بر پیامبران نازل شده که همه مرد بوده‏اند. امّا قرآن کریم سخن از آن دارد که بر زن هم وحى نازل شده است.(14) در داستان شعرى مولانا نیز درباره مادر حضرت موسى علیه‏السلام آمده است که خداوند بمادر حضرت موسى علیه‏السلام وحى فرستاد که فرزندت را بدریا بیانداز و امیدوار باش و شیون مکن که او را بتو بازمى‏گردانم. و هم چنین در داستان مولانا نیز آمده است که در ابتدا بمادر موسى وحى آمد که او را بتنور بیانداز. و این هم زمانى بود که جاسوسان فرعون تجسس مى‏کرد. و فرمان بدریا انداختن دومین وحى بود که بر مادر حضرت موسى علیه‏السلام شده است. گر چند قرآن کریم در این مورد اشاره ندارد. ولى در قصص قرآن، ص 2 این جریان را مطرح کرده است. و مولانا، نحوه به آتش انداختن و سپس به دریا انداختن آنرا اینگونه آورده است.(15)
امّا بدور از پندار انسانها قرآن کریم از سه زن نمونه نام مى‏برد که از حریم حق دفاع کردند در حال که پندار انسانها بر این است که ایستادن در برابر ظلم و ستم در شأن مردان است. این سه زن یک فرستاده الهى از کشتن بدست فرعون نجات داد. خداوند آنها را وسیله تربیت و نجات و نجات از قتل حضرت موسى علیه‏السلام بدست فرعون قرار داده و بعنوان نمونه از آن یاد مى‏کند. این سه زن، مادر حضرت موسى علیه‏السلام ، خواهر موسى علیه‏السلام و آسیه زن فرعون بود...
خداوند بمادر موسى فرمود، بچه را به دریا بیانداز. و بخواهر موسى دستور داد جعبه را دنبال کن، و در پایان راه به آسیه زن فرعون الهام بخشید که بگو: «لاتقتلوه عسى ان ینفعنا او تتخذه ولداً»(16)در نتیجه، عمل‏کرد اسرارآمیز این سه زن، زمینه رشد و تربیت حضرت موسى علیه‏السلام را فراهم کرده تا بساط ظلم فرعون برچیده شد.
5ـ آسیه مشتاق هدایت فرعون
زن در باب تربیت فرزند مظهر ربوبى خداوند است. همانگونه که مادر نقش مؤثر در تربیت فرزند دارد، در باب تربیت و هدایتگر شوهر به سوى حق نیز سهم بسزایى دارد. مولانا، در این داستان مى‏گوید: پس از آنکه حضرت موسى علیه‏السلام فرعون را به توحید و یگانه‏پرستى دعوت کرد، فرعون آن را با همسرش در میان گذاشت. و پس از آن بخوبى نشان مى‏دهد که آسیه از چه راههاى عاطفى وارد شده تا فرعون را متقاعد کند که پیام حضرت موسى علیه‏السلام را قبول کند. و در این راه در نهایت پافشارى و به فرعون مى‏گوید: «هیچ مى‏دانى چه وعده‏اى به تو رسیده و خداوند تفقدى از ابلیسى چون تو کرده است؟ اگر این دعوت بگوش خورشید رسیدى در پى اجابت آن سرنگون به زیر مى‏آمد» (مولانا، سخنان شورانگیز آسیه را بطور مفصّل آورده که مجال بیان آن نمى‏باشد) ولى این تلاش آسیه بجایى نرسید. براى اینکه فرعون با مشاور نادان خود هامان بشور گذاشت، هامان او را از این راه باز داشت.(17)
امّا به هر حال کوشش آسیه براى نجات فرعون، یک شیوه تبلیغى و تربیتى ظریف است که در قابل تمثیلها و حکایتها محل درنگ است.
قرآن کریم، زن فرعون را بعنوان نمونه یاد کرده و از جمله شایستگان به شمار مى‏آورد.
و آنکه جوهره اصلى ایمان را در توحید و یگانه‏پرستى ظهور مى‏دهد، آگاهى او از مسئله تولّى و تبرّى است. یعنى با چه کسى دوست و با چه کسى دشمن باشد. جریان آسیه زن فرعون از حکایت قرآن کریم، بخوبى آشکار مى‏گردد که او چه دردى داشت و با چه کسى سوز دلش را در میان مى‏گذاشت. و آن حکایتها را اینگونه بیان داشته است: «پروردگارا پیش خود در بهشت براى من خانه بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست ستمگر برهان»(18)
زن فرعون، سنبُل انسانیت، الگوى شرافت و نماى از موحد خالص و خداجو است. زیرا او در خانه بیاد توحید و یگانگى است که نه تنها در آن یاد از خداى یکتا نیست، بلکه دشمنى به این یکتاپرستى داشته و در مقام ستیزه‏گرى به آن پرداخته است. و در آن خانه گفته مى‏شود: «انا ربّکم الاعلى»(19)پروردگار بزرگتر شما منم و با شعار: «ما علمت لکم من اله غیرى»(20)براى شما خداى غیر از خود نمى‏شناسم.
و اثرى شایستگى دیگر اینکه، او بعد از آنکه در مناجات با خدایش نجات از فرعون و عمل او مى‏طلبید، به ن کفایت نمى‏کند که فقط مرا نجات بدى. و بعد از این نجات جوار رحمت ابدى او، بهشت را مى‏خواهد. و از طرفى، او با کمال آسایش و راحتى زندگى مى‏کند. ولى این آسایش، در آن فضاى تاریک جهل، با روح یکتاپرستى و عشق توحیدى سازگارى نداشت. لذاست که از آن برائت مى‏جوید. و قرآن از او به عنوان الگوى نمونه، اعم از مرد و زن مؤمن یاد مى‏کند و مى‏فرماید: «ضرب الله مثلاً للذین آمنوا مرأته فرعون...»(21) یعنى زن فرعون مثال براى همه کسانى است که ایمان آورده است.

6ـ بلقیس و مدیریت سالم
مدیریت اجتماعى و آیین حکومت‏دار صحیح یکى از اصول اساسى زندگى بشرى و آسایش آن است. زیرا زندگى سالم که بدور از هرگونه دغدغه‏هاى اجتماعى بوده و امنیّت و آسایش جامعه را بدنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت صحیح و سالم مى‏باشد. و مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن بکمال رسیده و سعادت خود در مى‏یابد.
مولانا، از میان قصه‏هاى قرآنى، به داستان ملکه سباء پرداخته است. و به نمونه‏هایى از مدیریت سالم اشاره کرده است. که از آن میان مدیریت صحیح بلقیس این است که بیان‏گر عقل سلیم او مى‏باشد. پس از آنکه حضرت سلیمان علیه‏السلام نامه باو فرستاده و او را به یکتاپرستى دعوت نمود، او بدون اینکه عکس‏العمل بى‏مورد از خود نشان دهد و دعوت‏نامه حضرت سلیمان علیه‏السلام را منافى با مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشت. و سپس از راهى وارد مى‏شود تا حقانیت حضرت سلیمان را آزمایش نماید. و بفهمد که واقعاً او فرستاده مى‏باشد و او را به یکتاپرستى مى‏خواند، یا اینکه از حقیقت برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. و براى روشن شدن حقیقت، در مرحله اول هدایایى به حضرت سلیمان فرستاد، تا بداند که او چگونه عکس العمل از خود نشان مى‏دهد. و اگر هدایا را پذیرفت و خوشحال شد، معلوم است که دعوت او براى یکتاپرستى نبوده بلکه براى طمع‏ورزیهاى دنیایى بوده است. و در این صورت باید با تدبیر دیگر وارد کار شد. وقتى که هدایا بدست حضرت سلیمان علیه‏السلام مى‏رسید، نه تنها از آن استقبال نکرده بلکه به فرستاده بلقیس مى‏فهماند که ما اهل این گونه کارها نیستیم، اگر شما از اینگونه هدایا لازم داشته باشید، بهتر از آن را به شما خواهیم داد. آنگاه است که بلقیس به حقیقت رسیده و به او را فرستاده یکتا دانسته و بر آن شد که نزد حضرت سلیمان برود. از اینجاست که مولانا مى‏گوید:

رحمت صد تو بر آن بلقیس باد
که خدایش عقل صد مرده نداد(22)

عقل مرده در بیت مولانا، حکایت از مضمون حدیثى دارد که از انسان جاهل و بى‏تدبیر به مرده یاد کرده است: «العاقل احیاء بین الاموات».(23)
و کلمه «صد» نشانه کثرت است. یعنى چه بسیار انسانهایى که از عقل سلیم برخوردار نبوده و تدبیر عاقلانه نداشته است. و صد رحمت بر این بلقیس باد که از راه عقل وارد شده و عمل عاقلانه از خود بر جا گذاشت. و دیگر اینکه، ستایش عقل بلقیس از اینجا پیداست که در محدوده حواس ظاهرى گرفتار نشد و در هُدهُد حقیقت را فراتر از ظاهر دریافت.(24)
امام خمینى رحمه‏الله که خود از سالکان وارسته و عاشق کوى وصال حق بود، با ریاضتهاى صحیح انسانى به حقیقت رسید. محبوب خود را دریافت و بکمال به او ایمان آورد. مقامها و نام نشانهاى دنیاى او را مسیر منحرف نکرد، تا اینکه با کمال اطمینان به سوى حق شتافت. او رسیدن به این آرزوى عاشقانه، آنرا تشبیه بکار رسیدن بلقیس و بارگاه حضرت سلیمان مى‏کند و مى‏فرماید:
«گر بار عشق را رضا مى‏کشى        چه باک خاور بجا نبود و باختر نبود
بلقیس‏وار گر در عشقش نمى‏زدم     ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود»(25)
نامه حضرت سلیمان علیه‏السلام که وعده‏اش با وعید آمیخته بود و تمدیدش با نوید همراه بود، به ملکه سباء رسید. او براى پذیرش حق آماده شد. در حالى که آن زن قدرتش از سلاطین دیگر کمتر نبود. حضرت سلیمان علیه‏السلام قبلاً نامه‏هایى به سلاطین که مرد بود فرستاده بود. امّا او عاقل از مرد دیده شد. و عاقل بود و بعد از رسیدن نامه آنرا با احترام و کرامت قبول کرد. و با مشاورین خود در میان گذاشت و گفت: «ما از نظر مسایل سیاسى و قدرت نظامى کمبودى نداریم و قدرتمندیم و تصمیم‏گیرى با شماست و شما مسئول کشورید»(26)از اینجا بود که تدبیر صحیح و عقل سلیم ملکه سباء آشکار مى‏گردد. و راه عاقلانه را در پیش مى‏گیرد که هیچکسى از این مسیر نرفته و از این تدبیر، قبل از او کسى استفاده نکرده است.
سرانجام بلقیس راهى بارگاه حضرت سلیمان علیه‏السلام شده و بعد از مناظره و مباحثه گفت: «ربّ انّى ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان للّه رب العالمین»(27) خدایا من خودم ستم کردم و از اینکه ترا نپرستیدم. و من همراه سلیمان به کوى تو مى‏آیم. عقل سلیم بلقیس بعد از آنکه ایمان آورد، باز هم آشکار گردید و عاقلانه سخن گفت. و گفت: من همراه سلیمان به کوه تو مى‏آیم. و نگفت مسلمان سلیمانم. بلکه گفت، من مسلمان تویم ولى در این راه با سلیمان به سوى تو مى‏آیم. و از این جهت است که خداوند این جریان را بعنوان عظمت و عبرت‏آموز یاد مى‏کند.
مولانا، تشبهى دارد در رابطه با جمال یوسف و زنان مصرى مى‏گوید:
«اصل صد یوسف جمال ذوالجلال اى کم از زن شوى خداى آن جمال»(28)
حضرت یوسف علیه‏السلام که مظهر جمال جمیل حضرت حق است. این زنها با دیدن این مظهر ناگهان عاشق مى‏گردد و هوش از آنها رفته و بى‏خود مى‏شود. مولانا مى‏گوید، اى آنان که عقل و تدبیر شما از پستى است فداى آن جمال گردید که او مظ‏هر جمال حق است. آل فرعون و نمرود هیچ گونه بهره از مظهر جمال ایزدى و فرستادگان الهى نگرفتند، در حالى که همه مرد بودند. ولى بلقیس که یک زن بود با تدبیر صحیح از مظهر جمال به صاحب جمال رسید. و به کوى او با حضرت سلیمان علیه‏السلام شتافت و مورد عنایت حق قرار گرفت و در قرآن کریم از او بخوبى یاد کرد.


ارسال شده در توسط لیلا حق جو