6ـ بلقیس و مدیریت سالم
مدیریت اجتماعى و آیین حکومتدار صحیح یکى از اصول اساسى زندگى بشرى و آسایش آن است. زیرا زندگى سالم که بدور از هرگونه دغدغههاى اجتماعى بوده و امنیّت و آسایش جامعه را بدنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت صحیح و سالم مىباشد. و مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن بکمال رسیده و سعادت خود در مىیابد.
مولانا، از میان قصههاى قرآنى، به داستان ملکه سباء پرداخته است. و به نمونههایى از مدیریت سالم اشاره کرده است. که از آن میان مدیریت صحیح بلقیس این است که بیانگر عقل سلیم او مىباشد. پس از آنکه حضرت سلیمان علیهالسلام نامه باو فرستاده و او را به یکتاپرستى دعوت نمود، او بدون اینکه عکسالعمل بىمورد از خود نشان دهد و دعوتنامه حضرت سلیمان علیهالسلام را منافى با مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشت. و سپس از راهى وارد مىشود تا حقانیت حضرت سلیمان را آزمایش نماید. و بفهمد که واقعاً او فرستاده مىباشد و او را به یکتاپرستى مىخواند، یا اینکه از حقیقت برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. و براى روشن شدن حقیقت، در مرحله اول هدایایى به حضرت سلیمان فرستاد، تا بداند که او چگونه عکس العمل از خود نشان مىدهد. و اگر هدایا را پذیرفت و خوشحال شد، معلوم است که دعوت او براى یکتاپرستى نبوده بلکه براى طمعورزیهاى دنیایى بوده است. و در این صورت باید با تدبیر دیگر وارد کار شد. وقتى که هدایا بدست حضرت سلیمان علیهالسلام مىرسید، نه تنها از آن استقبال نکرده بلکه به فرستاده بلقیس مىفهماند که ما اهل این گونه کارها نیستیم، اگر شما از اینگونه هدایا لازم داشته باشید، بهتر از آن را به شما خواهیم داد. آنگاه است که بلقیس به حقیقت رسیده و به او را فرستاده یکتا دانسته و بر آن شد که نزد حضرت سلیمان برود. از اینجاست که مولانا مىگوید:
رحمت صد تو بر آن بلقیس باد
که خدایش عقل صد مرده نداد(22)
عقل مرده در بیت مولانا، حکایت از مضمون حدیثى دارد که از انسان جاهل و بىتدبیر به مرده یاد کرده است: «العاقل احیاء بین الاموات».(23)
و کلمه «صد» نشانه کثرت است. یعنى چه بسیار انسانهایى که از عقل سلیم برخوردار نبوده و تدبیر عاقلانه نداشته است. و صد رحمت بر این بلقیس باد که از راه عقل وارد شده و عمل عاقلانه از خود بر جا گذاشت. و دیگر اینکه، ستایش عقل بلقیس از اینجا پیداست که در محدوده حواس ظاهرى گرفتار نشد و در هُدهُد حقیقت را فراتر از ظاهر دریافت.(24)
امام خمینى رحمهالله که خود از سالکان وارسته و عاشق کوى وصال حق بود، با ریاضتهاى صحیح انسانى به حقیقت رسید. محبوب خود را دریافت و بکمال به او ایمان آورد. مقامها و نام نشانهاى دنیاى او را مسیر منحرف نکرد، تا اینکه با کمال اطمینان به سوى حق شتافت. او رسیدن به این آرزوى عاشقانه، آنرا تشبیه بکار رسیدن بلقیس و بارگاه حضرت سلیمان مىکند و مىفرماید:
«گر بار عشق را رضا مىکشى چه باک خاور بجا نبود و باختر نبود
بلقیسوار گر در عشقش نمىزدم ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود»(25)
نامه حضرت سلیمان علیهالسلام که وعدهاش با وعید آمیخته بود و تمدیدش با نوید همراه بود، به ملکه سباء رسید. او براى پذیرش حق آماده شد. در حالى که آن زن قدرتش از سلاطین دیگر کمتر نبود. حضرت سلیمان علیهالسلام قبلاً نامههایى به سلاطین که مرد بود فرستاده بود. امّا او عاقل از مرد دیده شد. و عاقل بود و بعد از رسیدن نامه آنرا با احترام و کرامت قبول کرد. و با مشاورین خود در میان گذاشت و گفت: «ما از نظر مسایل سیاسى و قدرت نظامى کمبودى نداریم و قدرتمندیم و تصمیمگیرى با شماست و شما مسئول کشورید»(26)از اینجا بود که تدبیر صحیح و عقل سلیم ملکه سباء آشکار مىگردد. و راه عاقلانه را در پیش مىگیرد که هیچکسى از این مسیر نرفته و از این تدبیر، قبل از او کسى استفاده نکرده است.
سرانجام بلقیس راهى بارگاه حضرت سلیمان علیهالسلام شده و بعد از مناظره و مباحثه گفت: «ربّ انّى ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان للّه رب العالمین»(27) خدایا من خودم ستم کردم و از اینکه ترا نپرستیدم. و من همراه سلیمان به کوى تو مىآیم. عقل سلیم بلقیس بعد از آنکه ایمان آورد، باز هم آشکار گردید و عاقلانه سخن گفت. و گفت: من همراه سلیمان به کوه تو مىآیم. و نگفت مسلمان سلیمانم. بلکه گفت، من مسلمان تویم ولى در این راه با سلیمان به سوى تو مىآیم. و از این جهت است که خداوند این جریان را بعنوان عظمت و عبرتآموز یاد مىکند.
مولانا، تشبهى دارد در رابطه با جمال یوسف و زنان مصرى مىگوید:
«اصل صد یوسف جمال ذوالجلال اى کم از زن شوى خداى آن جمال»(28)
حضرت یوسف علیهالسلام که مظهر جمال جمیل حضرت حق است. این زنها با دیدن این مظهر ناگهان عاشق مىگردد و هوش از آنها رفته و بىخود مىشود. مولانا مىگوید، اى آنان که عقل و تدبیر شما از پستى است فداى آن جمال گردید که او مظهر جمال حق است. آل فرعون و نمرود هیچ گونه بهره از مظهر جمال ایزدى و فرستادگان الهى نگرفتند، در حالى که همه مرد بودند. ولى بلقیس که یک زن بود با تدبیر صحیح از مظهر جمال به صاحب جمال رسید. و به کوى او با حضرت سلیمان علیهالسلام شتافت و مورد عنایت حق قرار گرفت و در قرآن کریم از او بخوبى یاد کرد.